آگاهی عاطفی پایین شما شما را آسیب پذیر می کند!


این چهارمین اشتباه بزرگی است که کارآفرینان در مسیر خود برای افزایش مقیاس مرتکب می شوند… آسیب پذیری عاطفی. حتی پس از تبدیل شدن به باهوش عاطفی، وقتی آگاهانه با احساسات خود برخورد نکنیم، می‌توانیم آسیب‌پذیر باشیم. ما نسبت به احساسات خود و دیگران یا بیش از حد حساس می شویم یا بی احساس. با استفاده از تکنیک‌های مختلف هوش هیجانی، چه با استفاده از مدل توانایی و چه با استفاده از مدل ویژگی، می‌توانیم به سطوح علامت‌دار احساسات خود برسیم. اما، ما قادر به درک نیستیم چرا ما اینگونه هستیم؟

مبهم

اکثر مردم نمی دانند چگونه با احساسات خود و یا دیگران برخورد کنند. در واقع کلمه عاطفه برخی را تحریک می کند تیرگی درونشان و دور خود دیوارهایی از عقلانیت می سازند تا از شر این حس مبهم خلاص شوند. هنگامی که منطق و عقلانیت دیگر نمی توانند کارایی عملکردی را به طور مؤثر ارائه دهند، احساسات مبهم شروع به ظهور می کنند.

هیجانات علامت دار و اجبار

این احساس مبهم مانند صدایی در داخل سر است که ما را وادار به واکنش های متعدد می کند. استرس، عصبانیت، افسردگی، اضطراب، عصبانیت، حسادت، حسادت، مقایسه، رقابت، به تعویق انداختن کار، سردرگمی، بی حسی، ترس، نیاز به قدردانی، احساس بی کفایتی و غیره نوعی از تجربیات هستند که ما به عنوان پیامد آن احساس می کنیم. اینها فقط احساسات علامتی هستند و نه علت اصلی. همانطور که این احساسات به وجود می آیند، بدن و ذهن ما به شیوه ای قابل پیش بینی و تقریباً از پیش برنامه ریزی شده واکنش نشان می دهند که منجر به یک سیستم کنش بازتابی خودکار می شود و ما را با انتخاب کمی یا بدون انتخاب باقی می گذارد. به عنوان مثال، ناخن جویدن در هنگام استرس یا تلاش برای سخت فکر کردن. کل این فرآیند به عنوان نامیده می شود اجبار. مردم یا با این اجبار دست و پنجه نرم می کنند یا تسلیم آن می شوند. با آن کنار بیایید» یک خط بسیار محبوب است زمانی که فرد از اجبارهای خود ناامید است و نمی تواند تغییر کند.

آگاهی نقطه مقابل اجبار است. این پاسخی است که بیشتر اوقات غیرقابل پیش بینی، منطقی و نشانه تکامل است.

همانطور که برخی از ما هوش به دست می آوریم، از نوع احساساتی که در خودمان و همچنین در دیگران ایجاد می شود، بیشتر آگاه می شویم، که منجر به کنترل بهتری بر زندگی خود می شود، با این حال اجبار به طور محکمی ریشه دارد. هنگامی که یک احساس تحریک می شود، می توانیم سعی کنیم احتمالاً از خود در برابر برخی از عواقب آن محافظت کنیم، اما نمی توانیم فوران احساسات خود را کنترل کنیم. به عنوان مثال، هنگامی که خشم تحریک شد، ممکن است سکوت کنیم، به پیاده روی برویم، خشم خود را ابراز کنیم، آن را سرکوب کنیم، از موادی مانند الکل، تنباکو و غیره استفاده کنیم یا سعی کنیم حواس خود را از آن منحرف کنیم، اما زمانی که عصبانیت فوران کرد، زندگی ما شروع به چرخیدن در اطراف آن می کند. این احساس به نقطه لنگری تبدیل می شود که مبارزه ما در اطراف آن اتفاق می افتد.

تصور کنید دست راست خود را شکسته اید. اکنون نحوه برخورد شما با زندگی در چارچوب آن بازو خواهد بود. معنی آن این است که نحوه بیدار شدن، خوابیدن، حمام کردن، غذا خوردن، کار کردن، همه تحت کنترل آن بازویی است که خوب نیست و اجازه نمی دهد برای یک دوره موقت یک زندگی کاملاً توانا و عادی داشته باشید. . مانند یک لنگر می شود که شما را پایین نگه می دارد و به شما اجازه نمی دهد حداکثر عملکرد خود را داشته باشید. احساسات دقیقاً همینطور هستند، وقتی احساسی ایجاد کردید، هر کاری که انجام دهید، به خاطر آن فکر خواهید کرد. اگر غمگین هستید، مهم نیست که به مکانی چقدر خوشحال هستید، در هسته شما چیزی شما را سنگین می کند. آنها به نقاط لنگر زندگی تبدیل می شوند که همه چیز حول آن می چرخد.

آگاهی عاطفی

تا زمانی که از نظر عاطفی آگاه نباشیم، از نظر عاطفی آسیب پذیر می مانیم زیرا باقی می مانیم اجباری و مطیع ساختارهای عاطفی ما هستیم. آگاهی عاطفی توانایی ما برای غلبه بر اجبارهای احساساتمان در سطح علت و نشانه است. این یک زندگی انتخابی است که در آن می‌توانیم هر احساسی را که برای هدایت زندگی‌مان استفاده کنیم، انتخاب و انتخاب کنیم، در حالی که اطمینان می‌دهیم که این احساس ما را اجبار و عادت نمی‌کند.

کارآفرینی را مثال بزنید که محرک اصلی احساسی او ترس از دست دادن است. متوجه خواهید شد که تمام تصمیمات او همیشه ریشه در این ترس دارد. او نیاز اجباری به پیروز شدن در هر بحث خواهد داشت و در این روند، حتی با مشتریان یا خانواده‌اش به مشاجره می‌پردازد. در این فرآیند، زمانی که او تجارت یا عشق را از دست می دهد، ترس از دست دادن حتی بیشتر تحریک می شود. برای جبران بیش از حد، او اکنون شروع به سکوت می کند و در نتیجه اختلالاتی در سبک زندگی مانند فشار خون، قند، بی خوابی، استرس و غیره ایجاد می کند. هر زمان که وضعیت طاقت فرسا شود، او مانند یک آتشفشان منفجر می شود و دوباره برای حفظ روابط به عقب می رود. حتی بعد از تبدیل شدن باهوش عاطفیاین شخص مثل همیشه درمانده می ماند، بلکه ممکن است در مواقعی بیشتر رنج بکشد، زیرا قادر به از بین بردن علت اصلی خود نیست: ترس از دست دادن.

5 دلیل چرا کارآفرینان قادر به مقابله با احساسات خود نیستند.

  1. زندگی در انکار

ما مشروط به زندگی در انکار هستیم. احساسات در گذشته غیرقابل کنترل بوده اند، از این رو اجازه دهید بی احساس شویم. این زندگی انکار باعث می شود که ما به شدت آسیب پذیر شویم. نکته قابل توجه این است که مردان بیشتر از زنان در معرض این اشتباه هستند. این یکی از دلایلی است که زنان تقریباً در هر کاری که انجام می دهند برتری دارند.

  1. گرفتار شدن در احساسات علامت دار

گرفتار شدن در احساسات علامتی و ناتوانی در شیرجه رفتن در عمق برای یافتن احساسات ریشه ای که در احساسات مبهم نهفته است. ما تمایل داریم به نتیجه گیری سریع برسیم و از تلاش برای تفکر عمیق اجتناب کنیم. همچنین به دلیل حواس‌پرتی‌های متعددی که در اثر بحران‌ها و لذت‌های متعدد در زندگی‌مان ایجاد می‌شود، زمانی برای تفکر عمیق نداریم.

  1. عدم توانایی در ارتباط و برقراری ارتباط.

به دلیل آسیب پذیری ما، مسائل مربوط به اعتماد همچنان یک مانع بزرگ است. تجربیات گذشته آسیب ما را مجبور کرده است که بی اعتماد و مراقب باشیم. “مردم آنجا هستند تا ما را بگیرند… ما باید همیشه خودمان را نجات دهیم” این یک اعتقاد عمیق است که در ما ایجاد شده است و ما از تمام روابط خود جدا می‌مانیم. بیشتر مردم فقط از طریق روابط ظاهری، سطحی و معاملاتی زنده می مانند.

  1. نیاز به نتایج سریع

خیلی چیزها در خطر است، بنابراین چه کسی وقت دارد با جنبه های عاطفی و نرم تر مردم درگیر شود یا در آن افراط کند؟ در عوض، فقط از ترس یا انگیزه برای به دست آوردن نتایج سریع استفاده کنید. زمان بسیار مهم است و ما باید عجله کنیم. با این طرز فکر، بی انتها به دویدن ادامه می دهیم، فقط متوجه می شویم که روی تردمیل می دویم، به جایی نمی رسیم!

  1. ناتوانی در نشستن با خودمان

همه ما از درجات مختلفی از تنهایی رنج می بریم. لحظه ای که با خودمان می نشینیم، باید با خود، افکار، اعمال و پیامدهایمان روبرو شویم. در آن زمان به کسی یا چیزی نیاز داریم که آن را مقصر بدانیم. از این رو، دلیل را پیدا می کنیم و به سرعت وارد حالت عمل می شویم تا افراد و چیزها را درست کنیم. ما با «خودمان» نمی نشینیم. نه واقعا درسته؟…. چون نمی دانیم چگونه!

احساسات دلیل زندگی را به ما می دهند. اگر هوشیار شویم، می‌توانیم میلیون‌ها دلیل برای زندگی برای خودمان ایجاد کنیم و همه آن‌هایی را که منجر به زندگی کامل می‌شوند، برآورده کنیم. هیچ کس دوست ندارد بدبختی ها و رنج های خود را افزایش دهد. وقتی احساسات برآورده نمی شوند، رنج می بریم. یافتن دلایل جزئی برای افزایش مقیاس مانند شهرت، لذت‌ها، دستاوردها و غیره در درازمدت جواب نمی‌دهد، از این رو میل به افزایش مقیاس شروع می‌شود. خیلی زود مردم از کاهش وزن، بازنشستگی، تعطیلات، سفر به دنیا، “فرار” و غیره صحبت می کنند.

افرادی که از نظر عاطفی آسیب پذیر هستند، زندگی های نیمه سنجیده ای دارند. افرادی که از نظر عاطفی آگاه هستند، زندگی کاملی دارند، از این رو، به راه خود ادامه می دهند. به رشد خود ادامه دهید.

این بود 4 از 10 اشتباه یک کارآفرین باید در حین افزایش مقیاس از خودداری کند!

هر دوشنبه برای دنبال کردن این سریال هماهنگ کنید.

در اینجا پیوندهای اشتباهات قبلی وجود دارد:

1. شهوت: https://www.skc.world/your-lust-can-destroy-your-business/

2. نگران کردن به جای فکر کردن: https://www.skc.world/if-you-worry-too-much-you-are-making-a-huge-mistake/

3. کارآفرینی که با افرادش همسو نیست: https://www.skc.world/5-reasons-why-your-people-dont-listen-to-you/

دیدگاهتان را بنویسید